چکیده: نظریه روشی برای مشاهده،درک و پیش بینی پیچیدگیهای رفتارهای انسانی در چارچوب سازمانی است. نظریه برای مدیران نه به عنوان یک هدف ،بلکه به عنوان یک ابزار،چارچوب،نقشه و راهنمای ضروری برای تحقیق و عمل به شمار می رود.داشتن رویکرد نظری برای مواجهه با متغیر های متعدد سازمانی و مدیریتی یکی از چالشهای اساسی مدیران در قرن جدید است که در این راه نظریه می تواند نقش موثری برای افزایش میزان اثربخشی و کارایی مدیران ایفا کند.نظریه ها به عنوان ابزار به فعالیت مدیر جهت داده و موجب توسعه مدل های ذهنی وی می شود. استفاده مناسب از نظریه ها ،راههای جدیدوموثری را برای تحلیل موقعیتهای پیچیده سازمانی و مدیریتی به روی مدیران می گشاید. بنابراین، ایجاد اصطلاحات و واژه های مشترک در حوزه مدیریت برای ایجاد یک زبان حرفه ای مشترک و خلق یک تصویر بزرگ از سازمان و مدیریت ضروری است.
مقدمه
همه ما در طول زندگی برای پاسخ به برخی پرسشهای پیرامون چرایی وچگونگی برخی پدیده ها ی اطرافمان، فعالیتهای فکری را ترتیب می دهیم که به طور آگاهانه یا ناآگاهانه ریشه در نظریه ها دارد . برای پاسخ به این پرسش که چرا یک فرد خاص در یک موقعیت ویژه رفتارخاصی را از خود نشان می دهد ونیز برای پیش بینی رفتارهای افراد ، نیازمند نظریه ها هستیم.
نظریه ها به ما کمک می کنند تا مشکلات و مسائل خاص خود ودیگران را در ساختار و چارچوب خاصی درک کنیم . نظریه ها راهنمایی برای فعالیتهای مختلف مدیران است که می توان از آن به عنوان ابزاری برای تبیین وتوجیه اقدامات و فعالیتهای مختلف بهره جست .
نظریه روشی برای توجیه وقابل درک کردن یک موقعیت نگران کننده است که به ما امکان می دهد منبع وذخیره عادات خود را به طور کار آمدتر به اجرا در آوریم .نظریه موجب ایجاد یک زبان مشترک (common language) برای درک بهتر نقشها در جامعه است که ما در آن زندگی می کنیم .فهم اینکه چه چیزی اتفاق می افتد و چرا آن پدیده رخ می دهد در سایه درک کاربرد نظریه مقدور است .
مفهوم تئوری
کر لینگر، نظریه را مجموعه ای از ساختارها (مفاهیم) ، تعاریف وقضایای مرتبط به هم میداند که با مشخص نمودن روابط بین متغیرها ، بــه منظور توضیح وپیش بینی پدیدهها، تصویر منظمی از آنان را ارائه میکند.
نظریه فقط نظریه پردازی ایده آلیستی وعقل سلیم نیست ،بلکه چون واقعیتها خود سخن نمی گویند ،پس باید یک چهارچوب تجربی قابل بررسی برای معنی دادن به واقعیتهای آن داشته باشیم .نظریه روشی برای درک یا مشاهده واقعیتهاست که به دنیای مجهول یا مبهم اطراف، معنی می دهد. نظریه نه به عنوان یک هدف ، بلکه به عنوان یک نقشه یا راهنمای ضروری برای مدیران در عرصه تحقیق و عمل مطرح است.
نظریه اطلاعات جمع آوری شده در حوزه مدیریت را خلاصه وسازماندهی کرده وبرای حوادث مشاهده شده ، تبیین های مناسب را از طریق تعیین روابط بین متغیرها ، فراهم می سازد .
تحلیل رویداد ها ومشکلات متعدد وداشتن یک مبنا یا چهارچوب فکری برای مشکل گشایی وتصمیم گیری از طریق نظریه امکان پذیراست.
نظریه «نگرشی منظم ، سنجیده وعقلایی از موقعیت فراهم می سازد ودرگزینش اصول مدیریت، راهنمای افراد است.. نظریه معرف واقعیت بوده ولی عین واقعیت نیست وابزاری است برای تبیــین آنچه هست ، نه آنچه باید باشد . نظریهها سکویی برای مشاهده، درک و پیش بینی پیچیدگیهای رفتارهای انسانی است
نظریه همانند نقشه یا الگوهایی است که برحسب اوضاع واحوال سازمانی می تواند راهحلهایی را برای حل مشکلات سازمانی تجویز کنند نقش نظریه ها به عنوان یک ابزار در مدیریت بیشتر به خاطر دسته بندی اصول وآگاهی مهم ومناسب مدیریتی ونیز آشکار کردن محدودیت ومشکلات درونی سازمان است .
نیاز مدیران به نظریه ها
برخی مدیران در سایه بی اعتمادی وناباوریهای شان به نظریه، معتقدند که واقعیتها ونظریه ها دو چیز کاملا متفاوت ودرواقع متضاد هم هستند .این افراد اعتقادشان بر این است که واقعیتها حقیقی وواقعی بوده ولی نظریه ها ، یک نظریه پردازی غیر واقعی بیش نیست . در حالی که مدیریت به عنوان یکی از شاخه های علوم رفتاری ، برای تشریح ،توضیح وتبیین رفتارهای مختلف افراد در نقشها وسطوح مختلف سازمانی نیاز مند بهره گیری از نظریههاست.
نظریه ها برای مدیران روش تفکری منسجم در مورد رویدادها فراهم می سازند .مدیریت به عنوان هنر وعلم کاربرد دانش در مشکلات اداری وسازمانی ، نیاز مند استفاده از نظریه های مناسب برای درک عمیق تر مشکلات روزمره مدیریت وسازمان به منظور ارائه را ه حلهای علمی برای رفع آنها ست. مدیر با توسل به نظریه های مناسب می تواند ریشه مشکلات راشناسایی وفرضیه هایی را برای عملی پیشنهاد کند.نظریه به عنوان فرایندی روشمند می تواند تحلیل موفقیتها و شکستهای برنامههای مختلف را ارائه کرده ومدیر را از روش « آزمون وخطا » باز داردمدیر برای توجیه نوع ومیزان مداخلات خود در فعالیتهای مختلف مدیریتی وسازمانی نیازمند ، استفاده از نظریه به عنوان یک ساخت نمادین است .
به کار بستن نظریهها توسط مدیران موجب توسعه مدلهای ذهنی میشود که این فرایند خود موجب افزایش اثر بخشی مداخلات مدیر در امور مختلف و نیز فهم و درک مناسب رفتارهای مختلف و علل آن میشود.
استفاده از نظریهها موجب ایجاد یک تصویر بزرگ میشود که تبیین کننده و نشان دهنده مسائل، ابعاد و مشکلات مدیریتی و سازمانی در قالب جامع آن برای مدیران است.
امروزه مدیریت یکی از حوزههای در حال پیشرفتی است که به طرز فزایندهای متکی به رشد بنیادهای تئوریک است. تحقیقات نظریهمدار میتواند اساس و تکیه گاه موثری برای پیشرفت و بهبود «عمل مدیریتی» فراهم سازد، بنابراین برای پیشرفت در عمل مدیریت، نیازمند توسعه نظریه و کاربرد مناسب آن هستیم.
زمانی میتوان شاهد حرفهای شدن مدیر در عمل و فعالیت حرفهای اش بود که تحقیقات علمی و بنیانهای نظری از این جریان حرفهای شدن حمایت کنند
وجود نظریه های عملی در کنار نظریه های شخصی و ضمنی مدیران میتواند باعث افزایش کارایی مدیران در مهارتهای مختلف فنی،انسانی و ادراکی شود.
نظریه با ایجاد یک سیستم توصیفی موجب ارتباط اطلاعات مختلف و پراکنده به یکدیگر شده و با پیریزی یک شالوده محکم میتواند نسبت به بیاعتمادی مدیران نسبت به کاربرد عملی نظریه پاسخی مناسب بدهد.مدیران در مواجهه با کار مدیریتی در سطوح مختلف سازمانی با واقعیتها، مشکلات و مسائل پیچیدگیهای مختلفی مواجه هستند که تنها یک چارچوب قوی میتواند به واقعیتهای مورد نیاز معنا بدهد.بنابراین مدیران نیازمند نظریه ها به عنوان کلیدی برای بازکردن قفلهای مشکلات و مسائل سازمان هستند
حرکت مدیران از تئوری به عمل
در برخی موارد انواع فعالیتها، اقدامات و تصمیمگیریهای مدیران دچار نوعی عمل زدگی ناشی از تفکر تئوریک ضعیف و ناقص است.عمل مطلوب هر مدیری در سطوح مختلف سازمانی مبتنی بر نظریه است. ولی خیلی از مدیران در مورد پیوند دادن نظریه به عمل با اشکال مواجه هستند وشاید یکی از دلایل اساسی چنین مشکلاتی این باشد که خیلی از کتابها و مقالات در زمینههای مدیریت به «نظریه» یا «عمل» یا اصول و فرایندهای مدیریت تأکید دارند تا به نوعی نظریه و عمل با همدیگر . تلفیق نظریه و عمل در حوزة مدیریت یک آرمان قدیمی است که تا کنون در خیلی از موارد محقق نشده است.مشکل برگرداندن نظریه به عمل توسط مدیران درمهارتهای سه گانه (فنی، انسانی و ادراکی) مدیریت و نیز در سطوح مختلف سازمانی همچنان پابرجاست.
برای زمینه سازی و فراهم ساختن بستر مناسب برای تلفیق نظریه و عمل و مدیریت قبل از هر اقدامی برای مرتبط کردن نظریه و عمل :
_ باید بر ادبیات پژوهشی و ادبیات تخصصی اشراف کافی داشته باشیم.
_ نیازمند ایجاد اصطلاحات و واژههای مشترک هستیم. یعنی اصطلاحات مشترکی که بتواند موجب ایجاد شناسایی و توافق بر سر واژههای اصلی بین نظریه و عمل در بین مدیران شود.
_ باید مدیران با آزمودن نظریههای مختلف مدیریتی و سازمانی در موقعیتهای مختلف ، نتایج آن را بسنجند.
_ مدیران باید بعد از آزمون نظریه ها آنان از روی کاغذ و از ذهن به عمل، از انتزاعی بودن به جهان عینی و از مفاهیم پیچیده به اصطلاحات عادی در آورند، به طوری که برای خیلی از مدیران قابل فهم باشد .
مدیران با استفاده از نظریه های مختلف باید درصدد توجیه بهتر و کاملتر اعمال و فعالیتهای مدیریتی خویش باشند و بدانند که کدامیک از نظریهها، در کدام زمینه و موقعیت سازمانی و مدیریتی، سازگارتر است.
چالش اساسی مدیران در پیوند نظریه و عمل آن است که باید مدیران از یکسو با ماهیت اصول و قواعد نظریه و از سوی دیگر با شرایط و ویژگیهای سازمان آشنا باشند و سپس با توجه به زمان و مکان، نظریه مناسب را انتخاب کنند.
پس استفاده مناسب از نظریه، راههای مؤثری از تفکر را به روی مدیران باز خواهد گشود و در تحلیل موقعیتهای پیچیده سازمانی و مدیریتی کمک رسان آنان خواهد بود . مدیر خواهد توانست با یک انسجام و یکپارچگی تئوریک و ژرف نگری برای درک پدیدهها از مناسبترین نظریه ها استفاده کند.
دواثر مهم نظریه بر مدیران شامل اثرات مستقیم و غیر مستقیم است. در روش مستقیم که کاربرد بیشتری در بین مدیران دارد، مثلا یک مدیر از نظریه مدیریت و سازمان مستقیما درسازمان استفاده میکند.
اما در روش غیرمستقیم، نظریه در کوچکترین و جزییترین مسائل زندگی شخصی و کاری و نیز در برخوردهای مدیر تجلی پیدا میکند. یک نکته اساسی آنکه نظریه های مختلف باید با پیچیدگیها و مشکلات روزمرة مدیران قابل انطباق باشد، نه اینکه سعی کنیم خود مدیران را در قالب نظریه دربیاوریم.
اجرای این مراحل موجب ایجاد همان اصطلاحات و زبان مشترکی بین مدیران میشود تا آنان بتوانند نظریه ها را به عنوان ساختهای نمادین از اندیشه و فکر خود با حوزة عمل سوق دهند .
پیوند مناسب نظریه و عمل موجب میشود تا مدیران با جرئت و اطمینان بیشتری نظریه های مختلف را راهنمای فعالیتها و اقدامات خود قرار دهند. مهارتهای متفکرانه مدیر میتواند به ارتباط نظریه و عمل منجر شده و یک فرایند مادام العمری از یادگیری بر مبنای نظریه به عمل و عمل به نظریه را باعث شود.
علل بحران نظریه در بین مدیران
برخی نظامهای آموزش به جای تقویت روحیه پرسشگری و انتقادی در بین مدیران ،آنان را تک بعدی و عمل گرا تربیت می کنند. مدیرانی هم که محصول چنین نظامهایی باشند، در خیلی از مواقع فعالیتها و تصمیمگیریهایشان یا بدون پشتوانه نظری است و یا اینکه در برخی موارد نیز که به تصورخودشان نظریه پردازی میکنند به یک الگو برداری صرف می پردازند
عوامل بسیار متعددی باعث آن شدهاند که پدیدهای بنام «بحران نظریه» در بین مدیران جامعة ما روز به روز افزایش یابد. وجود بحران نظریه در بین مدیران باعث ایجاد یک اساس و چهارچوب متزلزل و نامطمئن برای کار و فعالیتها و اقدامات مدیران فراهم میسازد .تکیه بر فهم شهودی و باطنی و اساس قراردادن اقدامات مدیریت بر اساس چنین نظریه های شخصی خام از نشانههای وجود بحران نظریه در مدیریت است.
دوری از اشتباهات و بهبود هماهنگی بین اقدامات مختلف مدیر تنها در سایه نظریه ممکن است. زیرا وظایف مدیریت و سازمانهایی که مدیران در آنها مدیریت میکنند،چنان دارای پیچیدگی زیادی هستند که برای فهم و بررسی خیلی از آن مشکلات، نیازمند یاری از نظریه ها هستیم.
بنابراین، نظریه برای مدیران نه یک هدف بلکه باید یک ابزار، چارچوب، نقشه و راهنمای ضروری برای تحقیق و عمل باشد.
یکی از مشکلات اساسی مدیران در استفاده از نظریه ها به پارادایم های آنان مربوط می شود که مانع اساسی برای حرکت آنان به سوی نظریه است. پارادایم شامل نوعی جهان بینی و دیدگاهی کلی و نیزراهی برای بازگشایی پیچیدگیهای جهان واقعی است.
باورها، و یا فرضهای بنیادی مدیری که در طول سالها تجربه و آموزش شکل گرفته، مواضع وی را نسبت به انسانها نشان میدهد.
یکی از چالشهای اساسی برای پایان دادن به بحرانها در بستر نظریه میتواند کمک به مدیران برای گذر از پارادایمهای سنتی و کهنه به پارادایمهای جدید باشد که این امر نیازمند تربیت مدیران در رده های مختلف عالی،میانی و عملیاتی است. بنابراین، برگزاری دورههایی که علاوه بر تقویت به پالایش نظریه های شخصی و ضمنی مدیران کمک کند،لازم است. وجود چنین دورههایی برای توسعه ذهنیت فلسفی مدیران و ایجاد یک زبان مشترک برای تبادل تجربیات بین مدیران حیاتی است.
محدودیتهای متعددی دیگری نیز وجود دارند که در گرایش مدیران جامعة ما به سوی نظریه مانع ایجاد میکنند که در ذیل به آنها اشاره میشود:
_ درک نکردن مفاهیم نظریه از سوی مدیران؛
_ ناتوانی در اصلاح و انطباق نظریه با واقعیتها؛
_ شکل گیری بیشتر نظریه ها در شرایط و فرهنگهای بیگانه؛
_ دانش و تخصص محدود برخی مدیران؛
_ فقدان فرهنگ تحقیق و تولید دانش در جامعه.
نظریه ها و مدل ذهنی مدیران
بروگمن مدل ذهنی را به عنوان یک، مدل کاری نظام مند که افراد در ذهن خود برای تسهیل تعامل میسازند، توصیف میکند.
یک مدل ذهنی با وجود تفاوتهایی که از نظر پیچیدگی با یک مدل نمایشی یا نظام دارد، میتواند به عنوان ابزاری برای حل مشکلات به کار برده شود.
مدل ذهنی تنها یک پایگاه یا ابزار ذخیره دانش نیست، بلکه پردازش و سازماندهی مؤثر برای ایجاد پیوندهای متقابل بین دانش از طریق این مدل مسیر است. کاربرد نظریه ها به عنوان چارچوبهای تئوریک از سوی مدیران میتواند بر بسط و توسعه مدلهای ذهنی نیز تأثیر گذار باشد.
داشتن رویکرد تئوریک در مواجهه با مسائل سازمانی و مدیریتی از سوی مدیران به تدریج زمینههای تشکیل مدلهای ذهنی را فراهم میسازد که این مدل میتواند در شناخت و تحلیل متغیرهای دخیل در مسائل سازمانی و مدیریتی مؤثر باشند.
هر چقدر مدل ذهنی مدیر بنا بر شناخت نظریه های مختلف سازمانی و مدیریتی و تجربه خوب شکل گرفته باشد، به همان اندازه میتواند یک تصویر بزرگی را از چگونگی نشأت گرفتن مشکلات و مسائل سازمانی و مدیریتی فراهم سازد.
میزان درک مدیر از علل رفتار، چگونگی تعامل متغیرهای مختلف در مسائل و مشکلات سازمانی، پیش بینی و تبیین اتفاقات، وابسته به میزان قدرت ذهنی مدیر است قدرتی که در سایه وجود چهارچوب تئوریک و توسعه مدلهای ذهنی مدیر میسر است.
نتیجهگیری
نظریه کوششی نظام مند و کلی برای توضیح پدیدهها و پاسخ به چرایی و چگونگی مدیران است.
نظریه راهنمای عمل ، زبان مشترک، چارچوب ادراکی و مفهومی و چالشهای عملی خرد مدیران است. خردی که در سایه بهرهگیری از نظریه ها، به واقعیت پیوسته و کاربست چارچوبهای تئوریک و مدلهای ذهنی را برای پیوند تئوری و عمل مقدور میسازد.
نظریهها در برخوردها و تحلیل رفتار تجلی مییابند. نظریه به عنوان یک ابزار تکامل همانند یک قطب نما درجهت دهی به فعالیتهای مدیر نقش اساسی دارد. نظریه مانند کلیدی برای بازکردن قفلهای مشکلات و مسائل سازمانی است. کمک به روشهای مورد استفاده از سوی مدیران و قدرتدهی به آنان از جمله مزایای کاربست نظریه در فعالیتهای مدیریتی است.
نظریه راهی فردی برای تفکر و اندیشه با استفاده از ایجاد یک ساختار تفکر برای هدایت افراد در مواجهه با مسائل ومشکلات است .اگر هر مدیری که اقدام به عملی میکند، نظریه را به عنوان پشتوانه آن اقدام قرار دهد، آن وقت پدیده های مختلف زندگی برای درک وفهم آسان جلوه می کند. طرح پرسشها از قبیل چرا مدیریت لازم است ؟ چرا کارکنان چنین رفتاری از خود بروز می دهند ؟چگونه یک مدیر می تواند با اثر بخشی در مداخلات سازمانی شرکت کند ؟
و اینکه اصلا نظریه چیست ؟ چگونه شکل می گیرد وچه کار بردهایی برای مدیریت سازمانهامی تواند داشته باشد ؟ از جمله پرسشهایی هستند که پاسخ به هریک ازآنان ضرورت استفاده از نظریه ها را توجیه می کند.به نظر برخی افراد واژه نظریه بیانی متکلف وبسیار انتزاعی است که غیر عملی بوده وبیشتر آکاد میک است.
علت بیشتر بد بینی های مدیران نیز نسبت به نظریه بیشتر ناشی از این مسئله است که چون پدیده های مختلف حوزه مدیریت مثل قوانین ثابت طبیعی نیستند بلکه وابسته به متغیر ها ، پارامترها وشرایط زمانی ومکانی معینی هستند ، لذا نمی توان به صحت نظریه ها اطمینان حاصل کرد . بنابراین، نظریه توضیح یا تلاشی برای توضیح یک قسمت از تجربه ما از این دنیا ست.
بنابراین، نظریه ، راههای تازه ای را بر روی مدیران گشوده ، وذهن آنان را به خیلی از جنبه های زندگی ومحیط درونی وبیرونی سازمان باز می کند .نظریه ها ابزاری مهم برای کمک به تحلیل موقعیتهای پیچیده ومکانیسمی اثر بخش برای مواجهه باچنین مسائل ومشکلات پیچیده است.